این من امروز حاصل دو یا سه اتفاقی است افتاده سالیان پیش
و من در پایان چهل سالگی به خود دیگری درمن رسیدم
در چهل و اندی بهار گذشته ، فقط و فقط اندی خود و جهان شناختم
و من هیچ نشناختم
شهر تولد من شهر عجیبی است
مشهور است به داشتن آدم های عجیب
حالا هزاران کیلومتر دورتر در شهری ریشه دواندم که آدم های عجیب زیاد دارد
عجیب نیست!
خدا رحمت کند پدر را، فلسفه های دلنشینی داشت، معتقد بود که تمام زندگی اش را بخاطر دعای پدرش داشت، دعایی که در شش سالگی اش بخاطر خرید سوروساتی به اوکرده بود
ویروس
ثمره عمر بزرگ و بزرگ تر میشود
آخر اي شاخه اميد براور ثمري
پ.ن ثمره عمر بزودي خواهد آمد
بدست آوردن اينچنين سخت نديده بودم
گاهي اين زندگي است كه با بازي هايش چاره اي جز معتقد شدن برايت نميگذارد